محل تبلیغات شما

بعد از چهار هفته باید بر میگشتن .

 باید دل میکند ، از هر چی اتفاق قشنگ که تو این چهارهفته افتاده بود

گلوش از بغض ورم کرده بود ، دلش گریه میخواست ، دلش داد و هوار میخواست دوست داشت با همه بجنگه و یه طوری  خودشو خالی کنه

چهار هفته رویایی

هر چی اولش با تلخی شروع شد ، آخرش مثل عسل شیرین بود.

شب آخر شام نخورد ، هیچکس  نخورد ، چرا فکر کنم پدرجان من و ایشان میل کردن

زهرا خانم اونشب برای دونفر میزو چید ،  زهرا !!! به نظرم  بهترین مامان روی زمینه ، از مامان خودم خیلی بهتر ، خیلی بهتر ، خیلی بهتر ، نمیتونم توصیفش کنم

با مامان مشغول بودن  ، واسه دردهای مامان کلی دارو گرفته بود ،صداش هنوز تو گوشمه .فاطی خانم اینهارو ناشتا بخور ، بعدش صبحانه بخور ، این پماد معجزه خداست اصلا یادت نمیادکه پادرد داشتی ، هفته ای سه باربه سلمان گفتم  یکی دیگه هم سفارش بده برات بیارن.‌‌‌‌

مامان طفلکیم حواسش نبود ، از اون همه محبت خجالت میکشید ، درد پاهاش و هزاران درد دیگه رو یادش رفته بود ، آره مامانمو میشناسم !!! داشت فکر میکرد چیکار کنه که جبران کنه

فاطی خانم حواست به من باشه ، فکر کردم یادت میره ، دیشب برات یادداشت کردم ، بده دخترا برات بخونن ، مبادا اشتباه کنی ، دوست دارم سری بعد که میبینمت هیچ دردی نداشته باشی .

فقط صدای زهرا خانوم میومد

عموجان هم در گوش بابا پچ پچ میکرد و میخندید.

بابک و دخترا فیلم میدیدن

بابک  ساکت بود

شیطنت دیروز و روزهای قبل رو نداشت

نگاش کردم ، نگاهم کرد ، چقدر غمگین !!! 

فکر میکردم فقط ما باید ناراحت باشیم ، چون خیلی چیزها داشتیم از دست میدادیم .

با چشم اشاره کرد که بیا

 اشاره کرد یک لحظه ، برای مامان یه لیوان آب برد و برگشت .

خوشحالی دیگه منو نمیبینی ؟

چقدر جدی !  نه ، نیستم .

فکر نمیکردم انقدر بهتون عادت کنم ، البته هممون همینطوری شدیم ، کلی دوست و آشنا ,  اما با شما خیلی راحت تر بودیم

اره خب شاید چون پولدار نبودیم !!! 

چرت و پرت نگو ، چه ربطی داشت !!! 

این همونی بود که به من میگفت گند دماغ ؟؟!!!همیشه منو دست مینداخت ؟؟ 

یه اعتراف کنم ؟ 

هوووم .

دلم برات تنگ میشه .

دل منم

روی تختی که دیگه از فردا مال خودش نبود دراز کشید ، چهار هفته بود که تخت داشت

اتاق داشت.

کاش اینجا خونه خودمون بود.

کاش اینجا اتاق خودم بود .

کاش درختهای تو حیاط ، گلدونهای رنگارنگ و اون تاب تو حیاط هم مال  ما بود

دستشویی خونه ما تو حیاط بود ، زمستونا آب شیر یخ میزد و نصفه شب باید با خودمون آب گرم میبردیم توالت

ولی اینجا تو اتاق خواب هر کسی یه حمام و توالت بود

ساعت چند بود ؟ یک ؟ دو ؟ شایدم سه !!!به ساعتم نگاه کردم ،  چرا خوابم نمیبرد ؟! چندساعته دارم حسرت میخورم ؟ 

آروم بلند شد

خیلی دوست داشت بره پیشش ، خیلی دل تنگ بود

اگر نمیرفت تا آخر عمرش پشیمون  میشد

  پشت در اتاقش ایستاد

لعنتی !!! 

بوی عطرش روی در هم پخش شده بود !!! 

اصلا نفهمید چطوری در زد !!! 

این دختر کی بود ؟؟؟

من تا بحال نمیشناختمش ؟؟ !! 

چقدر سرکش شده بود ؟؟؟چقدر دریده !!!

وارد اتاق شد ، نمیدونم شاید صدایی شنیده بود که گفت داخل شو ، شایدم اصلا نشنیده بود .

 چرا مثل همیشه نبود ،؟  چرا نگفت خانوم کوچولو چی میخوای!!!! 

من به این کلمه عادت کرده بودم !!! 

اینا فکر نبود .

حرف بود.

داشت به زبون میاورد

کی داشت به جاش حرف میزد ؟؟؟ اونکه اینطوری نبود !!! چهارهفته پیش که خیلی خوب بود !! خیلی خانم بود  !!!

تا چهارهفته پیش خجالت میکشید عاشق بشه

چون زشت بود ، خوب نبود ، هیچ ویژگی نداشت که کسی بخاطر اون باید عاشقش بشه.

هر وقت به صورتش نگاه میکرد ، پروین کلاس چهارمی میاد جلو چشماش.

چون صف رو رعایت نکرده بود حرفی بهش زد که همیشه توی دلش موند و هرشب و هرشب بهش فکر کرد.

شاید حرف اون بود که اعتماد به نفسش رو آورده بود پایین.

شایدم بخاطر باباش بود ، اخه باباش از بچگی دخترش و دوست نداشت چونکه خیلی زشت بود.

هر وقت  دخترش و  تو خیابون میدید بهشون سلام نمیکرد

اگرم باهم میرفتن بیرون همیشه با فاصله از اونها راه میرفت.

طفلکی دختر.

ولی  بهش دل و جرات داده بود ، بهش اعتماد به نفس داده بود.

میشه بیام پیشت ؟ 

نگاه.نگاه.نگاه.

چقدر طول کشید ؟  نمیدونم

فکر کنم گفت بیا ، شایدم اشاره کرد ،شایدم دوباره هیچی نشنیده و ندیده بود و فقط کاری که دلش میخواست رو انجام داده بود

خدایا اینجا بوی بهشت رو میده

با صدایی که  انگاری از ته چاه درمیومد ، فقط چند لحظه میمونم و میرم.فقط چند لحظه.

انگاری یکی با ناخن روی قلبم میکشه.

چشمانش خندید

پیشانی به پیشانیچشم در چشم.

جادو شدم .

چطوری بدون تو زندگی میکردم ؟ 

چقدر تن صدایش آرامش بخش و غمگین بود

با هر کلمه قلبش از جا کنده میشد .

همیشه فکر میکردم باید کلی ماه و ستاره بشمارم تا خوابم ببره

چرا اونشب زود خوابیدم ؟ چطوری تونستم بخوابم

خدایا اینا خواب بود ؟؟؟ رویا بود ؟؟؟  خیال ؟؟ اگه واقعیه بود چرا انقدر خاطرش دوره !!! 

انگاری هیچی نبوده !! 

انگاری موفرفری وجود نداشته

آره رویاستمیدونم

همه چیزهای قشنگ رویاست.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها