محل تبلیغات شما

علاوه بر زندگیم که خیلی بالا و پایین داره.

سرزمینم ایران هم به سرعت به سوی بدبختی میره ، امیدوارم همگی از این همه بلا جون سالم به در ببرن.

******************

من هستم.

همسر هست

پسری هم هست

اوضاعمون اصلا خوب نیست و نگران اینده پسری هستم.

همسر نتونست درس بخونه و امیدوارم بتونیم مهاجرت کنیم تا بشه ادامه تحصیل بده( که البته از شناختی که من از همسر دارم بعید میدونم ، چون دنبال پول مفته و چشمش دنبال پولیه که از باباش بگیره و خیلی هم بچه ننه تشریف داره)

خدایا لطفا کمک کن

کمک  کن اتفاقات قشنگ برامون بیفته ، من خودم دوست دارم برم و از همه ادمها مخصوصا خانواده همسر دور باشم.

همسر تا وقتی با اونها دعواییه و ازشون ناراحته با من خیلی خوبه ، اما کافیه اونا بهش صد هزار تومن پول بدن ، همه بدیهاشونو فراموش میکنه و میشن بهترین خانواده.

خواهر شوهر هم در هر شرایطی آماده متلک انداختن توی تلگرام و اینستا هستش ( راستی گفتم تلگرام و اینستا نصب کردم ؟  بعد از اینکه از عروسی خواهرم برگشتم انقدر گفتم که هر دوتاییمون نصبیدیم)

به شدت آدم حسودی هست و به شدت هم روی مامان و باباش نفوذ داره .

مادر و پدرش هر کاری که میخوان بکنن با اون م میکنن ، هر چی بخوان بخرن به دختر و دامادشون میگن.

انگار نه انگار همسر پسر بزرگ خانوادست

عنتر خانوم تمام بلاهایی که الان سرمون اومده بخاطر گوه کاری های گذشته اون بوده ؛ همیشه هم غرهاش و بی احترامیاش رو سر من و همسر انجام میده.

روز هفتم عید رفتیم خونشون ، تا نشستیم خواهرش گفت فلانی تمام زندگیشو فروخته و رفته فلان شهر رستوران زده، همسر گفت حتما از پسش بر میاد که رفته.خواهرش گفت نه داداش تو نمیتونیمثل اونها !!! همسر گفت چرا نتونم ؟؟؟؟؟؟

مادرشوهر سریع برگشت گفت اگه مامان و بابای تو برای داداشت مغازه زدن ماهم براتون ماشین شصت تومنی خریدیم زیر پاتو ن انداختیم!!!!!!

یه حرف بی ربط !!!

من فقط لبخند زدم. واقعا نمیدونستم باید چی بگم.

همسر هم سریع لباس پوشید و گفت پاشو بریم جای ما اینجانیست ، منم تو ماشین کلا داد و هوار که ننت گوه خورده در مورد خانواده من حرف زده، بهش گفتم اصلا به من چه ربطی داشت ؟؟ خواهرت شروع کرد باید سر من خودشو خالی کنه !!!

از انموقع دیگه نرفتم خونشون ، همسر هم نرفت.

خواهرش و همسرش اومدن خونمون عید دیدنی اما ننه باباش نیومدن  ( تو دلم گفتم به یه ور پسرم که نیومدین )

تا دیشب که رفتیم اونجا و دیدم خواهرش و شوهرش نیستن ، همسر دفعه اول پرسید کجا رفتن که ننش جواب نداد ؛ دفعه دوم که پرسید گفت رفتن واسه انتخاب کابینت ؛ گویا پیرسگ خانوم  دلش میخواسته کابینت عوض کنه.

امروز به همسر گفتم ننت هر وقت میخواد یه پولی واسه خودش خرج کنه عذاب وجدان داره ، چون فکر میکنه داره از حق تو میزنه واسه همون همیشه با دعوا میگه

خلاصه که این درگیریا تا پیر بشیم ادامه داره

اگه واقعا خواهرش بین ماها داره دو بهم زنی میکنه الهی به زمین گرم بشینه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها